به گزارش سینماپرس، در تحلیل سینمای دفاع مقدس در دهه نود به سراغ محمدعلی باشهآهنگر رفتیم. فیلمسازی که تلاش داشته جنس متفاوتی از دغدغههای سینماگران و روایت از هشت سال دفاع مقدس را به تصویر بکشد. گفتگویی که در ادامه میخوانید البته بعد از بازبینی باشهآهنگر دچار جرح و تعدیلهای بسیار شد و شاید یکی از دلایل آن همین باشد که گفتن از ناگفتهها میتواند برای عدهای مشکلاتی ایجاد کند. آنچه در ادامه میخوانید مروری است بر چرایی و چیستی سینمای دفاع مقدس در دهه نود و مشکلات و موانعی که اجازه نمیدهد سینماگران ایرانی در موضوعات مختلفی پا را فراتر از مجاری و خطوط تعیین شده بگذارند.
اگر بخواهیم سینمای دفاع مقدس را در دهه نود بررسی کنیم مهمترین نکتهای که درباره این سینما وجود دارد ورود به فضای گفتمان نقد جنگ است. سینمای ضد جنگ مهمترین شاخصه آثار دفاع مقدسی در دهه نود است. تحلیل شما از این تغییر ذائقه در فیلمسازی در این عرصه چیست؟
سینمای دفاع مقدس در دهه نود تنها به سمت فضای ضد جنگ حرکت نکرد. در کنار آثاری که در نقد جنگ ساخته شد، از میانه این دهه شاهد ساخت فیلمهایی بودیم که بیشتر حول محور فیلم-بیوگرافی حرکت میکرد. فیلم ضد جنگ یک تعبیر بسیار کلی است که گاهی برداشتهای متناقض از درون آن بیرون میآید. خیلیها با این تعبیر کلاً مخالف هستند و بعکس، خیلیها معتقدند که جنگ در ذات چیز خوبی نیست. برای همین ما مدام مجبور هستیم بگوییم که جنگ خوب نیست، اما دفاع واجب است. دفاع باید در هر شرایطی انجام شود. قرار نیست اگر کسی از جنگ خوشش نمیآید، دفاع را کنار بگذاریم. معمولاً وقتی از جنگ فاصله میگیریم و وقتی گرد و غبار پیرامون آن کنار میرود، قصههایی از درون آن بیرون میآید که از سطح محلی به سطح جهانی ارتقا پیدا میکند. این در همه جنگها رخ داده است. حتی در ادبیات ما هم وجود دارد. در ادبیات شفاهی که الان به نوشتاری تبدیل شده است هم، قاطبه نویسندگان صاحب سبک، فضای متفاوتی از دوران جنگ را تصویر میکنند. دیگر گستره تعریف از جنگ محدود به یک گردان و لشکر و یک عملیات که به پشت خاکریز بروند و جایی را فتح کنند محدود نمیشود، بلکه مضامین آثار تبدیل به چیزی درونی شده است و به ابعاد مختلف انسان در درون جنگ میپردازد. در ژانرهای غیر از جنگ هم میتوان طیف وسیعی از احساسات انسانی را کشف و نمایان کرد، ولی این احساسات در هنگامههای حساس و در زمان بحرانهای بنیادین زندگی بشر خود را بسیار بهتر نشان میدهند و جنگ هم یکی از بزرگترین و مهمترین این بحرانهاست که با مفاهیم مرکزی انسانیت مانند هویت، ملیت، خاک، آرمان و دین، نوعدوستی و مرگ و تاریخ گره خورده است. موقعیت جنگی میتواند درونیات یک انسان، مانند ترس و شجاعت و ایثار و ازخودگذشتگی و عشق و آرمان و جهان بینی را متبلور کند. در ژانرهای دیگر نیز امکان نمایش این مضامین وجود دارد، ولی من فکر میکنم قاب سینمای جنگ بهتر میتواند این ابعاد مختلف انسانی را یکجا و در کنار هم نشان دهد. در سینمای دفاع مقدس، فضای ضد جنگ و نقد درون گفتمانی جنگ از دهه هفتاد از سوی فیلمسازان صاحب سبک این حوزه آغاز شد. چند کار شاخص هم در آن دوره وجود دارد. منتهی در آن مقطع از واژه ضد جنگ استفاده نمیشد، چون اساساً این واژه هنوز به ادبیات نقد ما به شیوهای که الان هست وارد نشده بود. کمی دیرتر این تعبیر و ترکیب وارد ادبیات نوشتاری و نقادی ما وارد شد. معمولاً هم میگفتند کسانی که فیلمهای ضد جنگ میسازند یک زاویهای با این جریان دارند که من معتقدم اینطور نیست. بحث دفاع از جنگ جداست. به هر حال واقعه بسیار بزرگی در کشور رخ داده است و چون ما هنوز در درون این اتفاق هستیم، نسبت به عظمت آن، یعنی هشت سال دفاع از کشور، هنوز پی نبردیم. ما هنوز در فاصله بسیار نزدیکی از آن دوران زندگی میکنیم. سالها بعد و پس از گذر از دورانها بهتر معلوم میشود مردم ایران در این هشت سال چه کردند.
شاهد مثالش هم این است که ما هنوز مجروحان دوره جنگ داریم که در قید حیات هستند و خانوادههای شهدا و پدران و مادرانشان هنوز هم حضور دارند و در این جامعه زندگی میکنند.
بله دقیقاً. همین یکی دو هفته پیش هنوز هم ما شهدایی را وارد کشور کردیم و به خاک سپردیم. ما هنوز خانواده شهدایی داریم که به کهفالشهدا میآیند و بعد از چند دهه برای جنازههایی که آمدهاند و بر اساس دی. ان. اِی. شناسایی شدند مراسمهایی را برگزار میکنند که گویی همین امروز این فرد شهید شده است. ولی برای آن خانواده هنوز این داغ تازه است. برای همین وقتی ما درون چنین ماجرایی هستیم نمیتوانیم خیلی دقیق درباره آن حرف بزنیم و معمولاً باید چندین دهه بگذرد تا بتوان این مسائل را ژرفتر نگاه کنیم. اما نکتهای که وجود دارد این است که سینمای دفاع مقدس در این چند دهه ثابت کرده است توانایی پوست اندازی را دارد. البته اگر مجالی باشد که این فضا کمی راحتتر پردازش شود، شاید ما آثار متفاوتتری هم بسازیم. الان بودجههای فیلمهای دفاع مقدس به همه فیلمها نمیرسد. شاید در سال سه یا چهار اثر امکان ساخت پیدا کنند و این آثار هم در سینمای دفاع مقدس جریانساز نمیشود. علتش هم این است که بخشی از این آثار سفارشی است. یعنی فیلمنامهای را سفارش میدهند و این دغدغه از درون هنرمند بیرون نمیتراود. باید دغدغه از درون فیلمساز بجوشد تا یک جریان هنری در حوزه سینمای دفاع مقدس شکل بگیرد. از طرفی هم این را بگویم که فیلمسازی در حوزه سینمای دفاع مقدس بسیار سخت است. چون نظرگاههای گوناگون و گاه متناقضی در این عرصه وجود دارد و کل ماجرای جنگ با گفتمانهای بزرگ سیاسی در ارتباط است و به همین دلایل حساسیت روی آن بسیار است.
سینمای دفاع مقدس کمتر به سراغ تصاویر عریان و بیپرده جنگ میرود. شما جزو معدود فیلمسازانی در این حوزه هستید که در هر یک از آثارتان سعی کردید به سراغ یک تابویی از مسائل جنگ بروید. در «ملکه» نگاه شما به صلح و انسان دوستی بسیار متفاوت است. یا در «بیداری رویاها» به سراغ یک موضوع ملتهب و مبتلابه بیرونی رفتید که نمونههای آن در میان خانواده شهدا و مفقودالاثر وجود دارد. چرا سینمای ایران کمتر به سراغ این سوژههای ملتهب و واقعی میرود و اگر هم کسی وارد این حوزه میشود با سختیها و کارشکنیهایی روبرو میشود که فعالیت را برایش سختتر میکند.
این موضوعات مخالفان زیادی دارد. به نظرم یک روزی این افراد متوجه میشوند که ما چه ابعادی از جنگ را میتوانستیم تصویر کنیم و به عنوان اسنادی از این دوران ثبت کنیم که شاید خیلی دیر باشد. من در «سرو زیر آب» ایثار خانواده شهدا و افرادی که در معراج شهدا کار میکنند را به تصویر کشیدم. یعنی اینطوری نیست که بگویند ما میخواهیم همه چیز را زیر سئوال ببریم و نفی کنیم. شما واقعه عاشورا را نگاه کنید. خانواده سیدالشهدا به کربلا میآیند و جنگ میشود و تمام مردان شهید میشوند و خانواده ایشان به اسارت گرفته میشوند و به شام میروند و در این مسیر اتفاقهای بسیاری رخ میدهد تا به اربعین میرسند و بعد از مدت زمان زیادی این خانواده رنج کشیده به مدینه میروند. وقتی این واقعه را در یک نمای کلی تصویر کنیم، به آن میگوییم حماسه. اما وقتی بخواهیم به هشت سال دفاع مقدس از همین زاویه نگاه کنیم، دیگر کسی نمیگوید شما به سراغ حماسه رفتید. میگویند فیلم ضد جنگ ساختید. مثلاً در «سرو زیر آب» ما چه چیزی را مطرح کردیم که آنقدر فشار به فیلم آوردند و اکرانش به آن وضعیت رسید؟ ما صرفاً گفتیم خانواده شهدا در این مسیر رنجهایی میکشند که بسیاری از آن بیخبرند و ثابت قدم هم نیستند. فرقی هم نمیکند که این خانواده اهل لرستان باشد یا اهل یزد باشد. فرقی ندارد این خانواده شیعه اثنیعشری باشد یا مسیحی. حتی برای معراج شهدا هم فرقی ندارد این شهید زرتشتی باشد یا از خطه لرستان باشد. کارکنان معراج شهدا در این مسیر چه رنجهایی میکشند و چقدر جانفشانی میکنند و بسیار خطرها و سختیها را تحمل میکنند و چه تهمتهایی که نمیشنوند. ولی کسی این فیلم را اینطور تعبیر نمیکند. میآیند و تعابیر دیگری را مطرح میکنند که از همان زاویه نگاهی میآید که تعریفش از سینمای ضد جنگ اشتباه است. در نتیجه، از یک تاریخی به بعد فیلمنامهای در این زمینه نوشته نمیشود و پیش آگاهی به فیلمسازان این حوزه دادند که کسی حاضر به سرمایهگذاری در این زمینهها نیست. حرفم این است که بگذارند این موضوعات هم ساخته شود. چون این فرصتها از دست میرود. تعداد فیلمسازانی که حضور مستقیم در جنگ داشتند و آن فضا را تجربه کردند بسیار کم است و هر روز تعدادشان و انرژیهایشان کمتر میشود و شاید دو دهه آینده این فیلمسازان نباشند. امیدوارم که سلامت باشند و زندگی کنند ولی فیلمسازی در این حوزه توان جسمی و روحی مضاعف میخواهد که دیگر از عهده هر کسی برنمیآید و تقریباً همه از گردونه خارج شدهاند و به جز سازندگانی که همیشه سرمایه برای کار دارند و هر چیزی که بخواهند میتوانند بسازند، بقیه فیلمسازان این حوزه کمکم از دایره فیلمسازی خارج شدهاند.
در دهه نود شاهد تاسیس و رشد نهادها و سازمانهایی خارج از بدنه دولت هستیم که در زمینه فیلمسازی ورود کردند. مثل سازمان اوج که حضور قدرتمندی در عرصه فیلمسازی دارد. از طرفی شاهد هستیم مفهوم سینمای دفاع مقدس در این دهه به یک مفهوم کلیتر و بزرگتری تبدیل شده است به اسم سینمای مقاومت. این جنس از سینما موضوعات مختلفی را درونش قرار داده است. از موضوع شهدای مدافع حرم و حضور ایران در منطقه و جنگهایی که در سوریه و عراق شکل گرفته بگیرید تا موضوعاتی همچون داعش و نگاههای مبارزاتی در زمینه مقابله با استکبار. در واقع مدیریت کلان فرهنگی ظرف سینمای مقاومت را با موضوعات مختلف بزرگتر کرده است اما از طرفی شاهد هستیم که سهم سینمای دفاع مقدس در این عرصه کمتر شده است. این گزاره را چقدر در کمرنگ شدن تولیدات سینمای دفاع مقدس موثر میدانید؟
البته هنوز هم فیلمهایی در زمینه دفاع مقدس ساخته میشود توسط همین نهادهایی که شما گفتید. ولی وقتی سیاست منطقهای ایران در حوزه مبارزه با داعش و وضعیت سوریه و عراق و یمن آغاز شد، این نیاز هم احساس شد که در این زمینه فیلمهایی ساخته شود. برای همین، سرمایهگذاری در زمینه سینمای مقاومت در این عرصه بیشتر شد. البته که خروجی آن در حوزه سینما به غیر از دو سه تا فیلم نیست و بیشتر روی حوزه سینمای مستند تمرکز کردهاند. آثار شاخصی هم در سینمای مستند ساخته شد. مثل «نتهای مسی یک رویا» و «زنانی با گوشوارههای باروتی» و «کویرس؛ وطن کوچک من» که فیلمهای بسیار خوبی در این زمینه است. البته که این فیلمها نیاز به بودجههای آنچنانی هم ندارد و با یک تیم فیلمسازی محدود و جمع و جور میتوان آن را ساخت. البته که در ادبیات سیاسی در چند سال گذشته یک اتفاق ویژهای در حال رخ دادن است و شاهد هستیم رخدادهایی مثل عملیات کربلای چهار که سراسر رمز و راز و پیچیدگی است در میان سیاسیون و نوشتارها و نقدها جای خودش را باز کرده است. حتی ماجرای بسیار غمانگیز و تراژدی تلخی مثل غواصان شهید مطرح شد که جامعه را تکان داد. اما آیا میتوان درباره آن فیلم سینمایی ساخت؟ من بعید میدانم که بشود به این موضوعات نزدیک شد. در حالی که بسیاری از تصاویر مستند آن دوران در شبکههای اجتماعی هم پخش شد. حتی هنوز هم بسیاری از شبکههای فارسی زبان ماهوارهای این تصاویر را نمایش میدهند و درباره آن صحبت میکنند. حتی در داخل هم مستندهایی ساخته شد. ولی شما نمیتوانید به عنوان فیلمساز در این زمینه فیلم سینمایی بسازید. به صورت کلی فیلم سینمایی به دلیل اینکه بار نمایشی دارد اجازه ورود به حوزههای حساس را ندارد. مستندهای بسیاری درباره خانواده شهدا از تلویزیون پخش میشود. ولی اگر همان موضوع تبدیل به فیلم سینمایی شود مشکلاتی بر سر راه ساخت آن ایجاد میشود. در حالی که در حوزه ادبیات نمایشی وقتی موضوعی را تبدیل به فیلمنامه میکنید نیاز به پردازش برای خلق درام دارید. در مستند این اجازه را میدهند. حتی در تئاتر و ادبیات شفاهی و رمانها هم این اجازه را میدهند. اما در فیلم سینمایی این اتفاق نمیافتد.
تحلیل خودتان درباره این مقاومت کردن درباره ساخته نشدن فیلم سینمایی در این حوزهها چیست؟ آیا هراسی برای نقد شدن در میان عدهای وجود دارد؟
من هنوز به جوابی درباره این موضوع نرسیدم. برای خودم هم تبدیل به یک علامت سئوال بزرگ است. تنها تحلیلم این است که اصلاً تحت هیچ شرایطی اجازه ساخت فیلم در برخی زمینهها داده نمیشود. اگر بخواهیم فیلم مستند بسازیم خیلی هم استقبال میکنند. نمیدانم با بقیه هم همینطور رفتار میکنند یا نه. حداقل برای من اینطور اتفاق افتاد و اجازه ندادند. یا شاید هم میگویند باشهآهنگر نباید بسازد.
من فکر میکنم هنوز دارم چوب «ملکه» را میخورم. مگر در «ملکه» من چه گفتم؟ من گفتم ما و عراق یک ملت هستیم. چه کسی این ملت را به جان هم انداخت و داریم با هم میجنگیم؟ چه زمانی این موضوع را مطرح کردم؟ اواخر دهه هشتاد و اوایل دهه نود که تازه زمزمههای جنگ سوریه مطرح شد و عراق هنوز وارد این مسئله نشده بود. «ملکه» در دهه هشتاد ساخته شد نه در دهه شصت. حرف «ملکه» این بود که در این مقطع زمانی نیاز دو کشور وحدت است و باید یک رابطهای بین این دو ملت و کشور به وجود بیاید. الان رابطه بین ما و عراق چگونه است؟ شهید قاسم سلیمانی و ابومهدی را با هم ترور و شهید میکنند. پس چرا آن موقع با «ملکه» این طور برخورد شد؟ مگر وظیفه فیلمساز این نیست که جلوتر از جامعه موضوعاتی را گوشزد کند؟ مگر غیر از این است که ما نیازمند روابط فرهنگی عمیق با عراق هستیم؟ پس چرا عدهای دیر فهمیدند و من در این مسئله تاوان پس دادم؟ من بعد از «ملکه» نتوانستم شش سال فیلم بسازم. فکر میکنید بیکار نشسته بودم؟ چندین طرح ارائه دادم و رد شد. این وسط باشهآهنگر مهم نیست. مهم سالهایی است که از دست دادیم و میتوانستیم کارهایی بسازیم و نشد.
مخاطبشناسی در سینمای دفاع مقدس فارغ از مشکلاتی که بر سر راه تولید فیلم از سوی مسئولان و تصمیمگیران وجود دارد دارای یک بحران جدی است. بیشتر آثاری که در این زمینه تولید میشود فاقد جذابیتهایی است که مخاطب امروز بتواند با آن ارتباط برقرار کند. آیا فیلمهای دفاع مقدسی هنوز درگیر مفاهیمی است که نسل امروز با آن همراهی نمیکند؟ آیا باید نوع ادبیات را در این حوزه تازه کنیم تا برای جذب مخاطب با چالش روبرو نشویم؟
مگر دانکرک کریستوفر نولان در گیشه به اندازه تایتانیک جیمز کامرون فروخته؟ نجات سرباز رایان چطور؟ مثلاً غلاف تمام فلزی که در دهه هشتاد میلادی ساخته شد چقدر مخاطب داشت؟ اینک آخرالزمان چه؟ اساساً فیلمهایی که در این حوزه ساخته میشود چقدر تماشاگر دارد؟ در کل سینمای جنگ یک سینمای خشن است. حتی فیلم «جعبه درد» کاترین بگلو که یک کارگردان زن هم هست مخاطب چندانی نداشت. همه این فیلمها جوایز بسیاری بردهاند، با این حال، به اندازه فیلمهای تجاری یا ژانرهای دیگر در گیشه برنده نیستند. در تمام دنیا این نوع سینما مورد حمایت دولت و یا اسپانسرهای قوی است. حتی برای نمایش آن هم تلاش میکنند. ولی در سینمای دفاع مقدس بار سیاسی نگاه مخاطبین روی فیلم سایه میاندازد. یعنی نگاهی که به فیلم میشود بیشتر از آنکه از منظر هنر باشد، از منظر سیاست است. از طرفی مخاطب امروز باهوش است و وقتی میبیند فیلمهای این حوزه، بیش از آنکه دارای نگاه مستقل و دغدغههای درونی باشد، به صورت سفارشی ساخته میشود، ناخودآگاه آن را پس میزند. تماشاگر امروز خاص است و فرق فیلم خوب را از پروداکشن عظیم میفهمد. آثار دفاع مقدس ما میتواند نظر بیننده جهانی را هم به خود جلب کند. من این تجربه را با «ملکه» و «سرو زیر آب» داشتهام. در فرانسه و ژاپن با مردم آن کشورها فیلمها را دیدهام. در پاریس مخاطبان خاصی پای فیلمهایی از جایجای جهان، از جمله «ملکه»، مینشستند و راجع به فیلم حرف میزدند. «فرزند خاک» را در هیروشیما و توکیو نمایش دادیم که برای من عجیب بود که اشاراتی به حوزه دفاع مقدس میکردند که هیچ وقت در ایران به آن پرداخته نمیشود. در «فرزند خاک» که فیلمنامهاش در دهه هفتاد نوشته شده و در دهه هشتاد ساخته شده است پیشبینی داعش را میکنیم. یعنی جریان تکفیری را در آن فیلم نشان میدهیم و در کشور ما هیچکس نگفت چطور به این تحلیل و پیشبینی رسیدید؟ تازه اشارات مستقیم هم در فیلم است. پیشبینی یک جنگ بزرگتر در منطقه در فیلم «فرزند خاک» وجود دارد و کسی به این نکته توجه نمیکند. حالا اگر این پیشبینی را یک فیلمساز خارجی میکرد دهها بار رسانههای ما قلمفرسایی میکردند که فلان هنرمند همچین پیشبینیای کرده است. ولی این نکته درون فیلم را چه کسی متوجه شد؟ یک فرد سیاهپوست در یکی از اکرانهای «فرزند خاک» در توکیو حضور داشت که ما بعداً متوجه شدیم او یکی از کارمندان سفارت آمریکا در ژاپن است. این فرد سیاهپوست به این نکته اشاره کرد و گفت شما چطور در آن سال داعش را پیشبینی کردید؟ مگر دربارهاش چیزی میخواندید؟ یا مثلاً در پاریس به ما گفتند که در «ملکه» درباره مبارزه با نژادپرستی حرف زدهاید. سامی و فرزندش در فیلم که سیاهپوست هستند مورد توجه یک مخاطب فرانسوی قرار گرفت و گفت برایم جالب است که در این فیلم رفتار نژادپرستانه بر ضد این دو نفر وجود ندارد. ولی در ایران تنها روی موضوع ضد جنگ «ملکه» حرف میزنند. در حالی که من حرف اصلیام چیز دیگری بود.
اتفاقاً شما در «ملکه» از موضوعی حرف میزنید که نمونههای بسیاری از آن در دوران جنگ رخ داده است. چه بسیار رزمندههایی که در جاهایی میتوانستند طرف را بکشند و از این کار منصرف شدند. یعنی ترویج یک اخلاق انسانی و اسلامی را مطرح کردید.
مضامین «ملکه» از داخل جنگ خودمان میآید نه از تخیل من. اینها همگی از فضای جنگ خودمان برداشت شده است. همین مخالفتها که همچنان هم ادامه دارد اجازه خلق اثرهای ماندگار جهانی نمیدهد. این مسئله مبتلابه فیلمهای حوزه مقاومت هم شده است. سال ۹۴ فیلمنامه درباره موضوع مقاومت در منطقه نوشتم. حتی اسمم را هم از زیر فیلمنامه برداشتم که کسی نگوید مال فلانی است تا بتوانم سرمایهگذار پیدا کنم. آن موقع خیلی بحث داعش جدی هم نشده بود و شاید فیلمنامه من جزو اولین آثار در این زمینه بود. ولی حتی این فیلمنامه را هم حمایت نکردند.
از لحاظ موضوعی چقدر میتوان به ادبیات دفاع مقدس و آثار ساختارشکنی که نویسندگان مطرح در این حوزه نوشتند استناد کرد؟ «زمین سوخته» احمد محمود، «شطرنج با ماشین قیامت» حبیب احمدزاده و «سفر به گرای ۲۷۰ درجه» احمد دهقان نمونههای بسیار موفقی در این حوزه هستند. آیا میتوان به سراغ این جنس از آثار برای ساخت رفت؟
بله، میتوان با اقتباس از این آثار هم فیلمنامه نوشت. ولی این کاری نیست که من در آن تبحر داشته باشم یا آن را حوزه کاری خود بدانم. ادبیات شفاهی دفاع مقدس که بعداً تبدیل به کتابها و رمانهای زیادی در این حوزه شد از لحاظ آزادی عمل بسیار جلوتر از سینما هستند. اما من به سراغ این آثار نمیروم، چون خودم بچه آبادان هستم و وقایع را بیواسطه درک کردهام. هر نویسندهای از منظر خود وقایع را روایت میکند. من هم شیوه روایت خود را دارم و اگر چنین کتابهایی را بخوانم، ممکن است ناخواسته از فضای ذهنی آن نویسندهها تأثیر بگیرم که مطلوب من نیست. هرچند نوشتههایی از این دست بسیار سادهتر به رمان تبدیل میشوند تا به فیلم سینمایی. چنین آثاری که شما نام بردید، برای تبدیل شدن به فیلم هم باید در روندی فرسایشی قرار بگیرند. همین روند فرسایشی را من در «سرو زیرآب» تجربه کردم که اصلاً اقتباسی هم نیست. ۵-۶ سال رفتیم و آمدیم تا بتوانیم فیلم را بسازیم. جگرمان خون شد تا توانستیم سرمایه فیلم را جور کنیم. همین فیلمی که با این سختی ساخته شد و برایش کلی تهمت و سرخوردگی را تحمل کردیم، همین امسال تا الان بیش از ۱۰ بار از تلویزیون پخش شده است. چطور میشود فیلمی که قبلش کسی هیچ قدمی برای اکرانش هم بر نمیداشت و پخشکنندگان را برحذر میداشتند که فیلم را اکران کنند، در عرض یک سال به این شکل گسترده قابل نمایش میشود؟ من کار خودم را در طول این سالها با همه سختیها انجام دادهام. وقتی حتی به یک تحلیل دقیق و یک دیالوگ مهم در فیلم «سرو زیر آب» توجه نمیشود دیگر چگونه باید خودم را به آب و آتش بزنم و بگویم باید به اوضاع منطقه حساس بود؟ در فیلم در جایی میگوید اگر ۱۵ کیلومتر نروی در خاک دشمن، ۸۰ کیلومتر میآیند در خاکت. حالا میتوانی قفقاز را پس بگیری؟ در واقع من چهار سال قبل به بحران قفقاز اشاره کردم. در سال ۹۹ شاهد جنگ گسترده در قفقاز هستیم. شک نکنید در دهههای آینده قفقاز به یک مسئله مهم در منطقه بدل میشود. ولی کسی بود که به این تحلیل گوش کند؟
با توجه به همه این تحلیلها آینده سینمای دفاع مقدس را با همه این بیمهریها چطور ارزیابی میکنید؟ آیا این مسیر ادامه پیدا میکند یا بالاخره یک جایی ترمز این سبک از فیلمسازی را میکشند؟
بستگی به وضعیت سیاسی و اقتصای ایران دارد. الان فیلم ساختن در حوزه دفاع مقدس زیر چند میلیارد شدنی نیست. از لحاظ لجستیک هم دیگر نمیتوانیم به راحتی امکانات کار را تامین کنیم. امیدوارم که اشتباه کنم. ولی این نکته را نباید فراموش کنیم که کشور ما در یک منطقه بسیار بحرانی و حساس واقع شده است و هر لحظه باید منتظر یک اتفاق باشیم و برای همین باید همواره درباره این فضا صحبت کنیم. ما پیشرفتهای زیادی در حوزه دفاعی داشتیم. برای ساخت یک موشک به اندازه ساخت دهها فیلم هزینه میکنیم و باید هم بکنیم. اما جنگ رسانهای و هنری هم مسئلهای جدی است و هزینههای ژانر سینمای جنگ و مقاومت در ردیف هزینههای حوزه دفاعی و امنیتی است. فارغ از آثار سفارشی، اگر کسانی که دغدغه این کار را دارند وارد گود شوند، آن وقت نتایج بسیار درخشانی را شاهد خواهیم بود که در امنیت ملی ما و گسترش حوزه فرهنگی کشور تاثیر بسزایی خواهد داشت.
*ایلنا
ارسال نظر